تاريخ : | | نويسنده : +A

فقط تو ایرانه که وقتی میخوائیم به یه مهمان تعارف بکنیم که تو خونمون راحت باشه میگیم پا شو شلوارتو در بیار

..........

بذار همین الان که حالم خوبه باهات اتمام حجت کنم

اگه یه روز من انقدر احمق بودم که گفتم از زندگیم برو بیرون

تو باید انقدر باهوش باشی که بفهمی دارم زر میزنم !

..........

دوستی می گفت :

تو جاده شمال بودم، یه دفه یه گاو پرید وسط جاده منم محکم زدم

رو ترمز و خیلی عصبی شروع کردم بوق زدن که بره ، دیدم نه همینجوری وایساده وسط

جاده داره چپ چپ نگام میکنه ،یه جوری نگام میکرد انگار منتظر بود پیاده شم روشو

ببوسم ازش عذرخواهی کنم ، یعنی درگیر جذبش شده بودم ، بعد دو سه دیقه دیدم دیگه

خیلی بد داره نگا میکنه، اومدم پیاده شم دیدم گاوه یه نگا به من کرد یه نگا به تابلوی محل

عبور حیوانات اهلی اونور جاده، بعد با افسوس سرشو انداخت پایینو رفت، یعنی این

حرکتش از فحش خوارو مادر بدتر بود، کلی خجالت زدمون کرد، فقط مونده بود قبل رفتن

یکم نصیحتم کنه

..........

مامانم گیر داده یه اهنگی هست بگرد ببین می تونی دانلودش کنی ؟! می گم اسمشو بگو ؟ می گه نه اسم خودشو می دونم نه خوانندشو ولی اولش یه ریتمی داره مثل ” دیدینگ دیدینگ دینگ ” ….
شما بگین الان من چی سرچ کنم توی نت

خوب چراااااااااا ؟؟؟؟؟

..........

چقدر این دستماله که مامانم داده باهاش پنجره ها رو پاک کنم شبیه شلوار منه !؟ . . . . . . . . . . سوالِ اين روزاي اكثر خانه هاي ايراني



تاريخ : | | نويسنده : +A
پسر: با شکم خالی چند تا سیب میتونی بخوری؟

دختر: شش تا!

پسر: فقط یکی میتونی. چون موقع خوردن سیب دوم شکمت دیگه خالی نیست!

دختر: چه جالب حتما برای دوستام تعریف میکنم

- دختر: با شکم خالی چند تا سیب میتونی بخوری؟
دختر دوم: ده تا
دختر: اه، اگه میگفتی شش تا، یه معمای جالب میشد... !! :|=))




رئیس جمهور بعدی اگه کارش هم درست باشه تا سه سال باید Ctrl+z بزنه


تاريخ : | | نويسنده : +A

ما بدبختی رو بوسیدیم و گذاشتیم کنار... حالا ول کن نیست، می ره و میاد می گه: یه بوس بده



زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود برنمی داری و همه را به سربازانت می‌بخشی؟
 
کورش گفت: اگر غنیمت های جنگی رانمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟! کزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوش‌شان رسانید.
مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.
کورش رو به کزروس کرد و گفت: ثروت من اینجاست. اگر آنهارا پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم. زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره‌اند مثل این می‌ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد!



صفحه قبل 1 ... 20 21 22 23 24 ... 27 صفحه بعد